آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

سفرنامه (متل قو- 1392/5/16)

دردونه خودم تعطیلات عید فطر رو رفتیم متل قو. هوا عالیه عالی. چهارشنبه بعد از ظهر راه افتادیم و ساعت 3 صبح رسیدیم هتل. روز اول هوا آفتابی بود و شما رو بردیم کنار دریا. اول که با بابا کنار دریا بودی، موج که میزد زیر پاهات خالی میشد و می ترسیدی. وقتی نشستی دیگه مگه از آب بازی سیر میشدی. خیلی بامزه بود. هر وقت موج می زد 90 درجه می چرخیدی، دوباره بر میگشتی به حالت اولت. اما متاسفانه روز دوم و سوم هوا ابری و بارونی بود، می ترسیدم سرما بخوری، نمی بردمت آب بازی. اما بابا برات وان حموم رو پر می کرد و می رفتی آب بازی. در کل عاشق آب بازی هستی، هر جایی که آب جمع شده بود، می رفتی و پا می کوبیدی. دو باره می بردمت و می شستمت. بقیه در ادامه مطل...
26 مرداد 1392

بیست و سه ماهگی آرتین خان اول

مهربونم بیست و سه ما رو در کنار هم هستیم و هرچه پیش میریم به من وابسته تر میشی. عشقم بیست و سه ماهگیت مبارک . مقداری از کارای تولدت رو انجام دادم. باید زود تکمیلش کنم. آخه فقط یکماه مونده. استرس من هم شروع شده. و شیرین زبونیهای آرتین مامان نمی دونی وقتی حرف میزنی من چه حالی میشم. برای هر کلمه جدیدت کلی ضعف و غش میکنم. محکم فشارت می دم و کلی می بوسمت. ماماش (مامانش - وقتی بخوای کاری برات انجام بدم و می خوای این موضوع رو به یکی دیگه بفهمونی. این موضوع برای بابا هم صادقه (باباش)) بخو (bokho)  = بخورم یا بخور بیگ (big) = بگیر   (شب که میخوای بخوابی، گیر میدی "مامان بیگ" یعن...
13 مرداد 1392
1